Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


آخرین نفس را در این قفس برای تو می زنم

موزیک ،تصاویر،اس ام اس،مطالب آموزشی

 

 

یک قلــب پـــاک؛
از تمــــام مــعـــــابـــد و مســـاجــــد
و کلیـــســـا هــــای دنیـــــا مــقـــدس تـــر است .

اگر دلت گرفت...

 سکوت کن...

این روزها هیچکس معنی دلتنگی را نمیفهمد!!!

  

 

 

بوی پاییز مست می کند هوای دلم را

چشمانم ابری می شود و می بارد غصه های ناگفته اش را

درونم میتراود هر لحظه ، تا نفسی تازه تر کنم و بنویسم

تا آرامش بیابم !!

پاییز را دوست دارم ...

با تمام سردی دست بی اعتنای خزانش و تلخی خرد شدن رگ و پود برگهایش ..

این روزها با تلنگری از ادراک درونم خرد می شود ..

خوش به حال دلم !!

این روزها نگاهم دقیقتر شده واحساسم حساس تر ..

آنقدر همه چیز عوض شده و رنگ به رنگ كه خود را نیز نمیشناسم !

غریبه ای هستم با خودم و دنیای آدمها ..

هر روز كه می گذرد ، به معنای عمیق تنهایی نزدیكتر می شوم ..

می دانم روزی خودم را می یابم ..

و این لبخند  که اینک نمادین لبم را می نوازد،

تا دلم را ، نگاه سرد بی تفاوتی ها نشكند !

همیشگی بر لبانم بوسه می بازد ...

خدایا از اعماق قلبم شُکر..

به اشکهایم می بالم و حسادت می کنم

چون به یاد تو و مهربانی هایت

همیشه بر گونه هایم  می لغزد و می درخشد

چی بگم

اینی که روزا ابری باشه و کوتاه ..

اینی که تو حیاط خونه پر بشه از برگ درختا ...

اینی که بشه سرمای هوا رو لمس کرد با وزش بادها ..

چقدر می تونه دلگیر کننده باشه .

وقتی که دل ت گرفته باشه ..

الهی ....

 

چقدر تنها مي شوم وقتي نمي گويي كه

 دوستم داري!

 ديروز هاي رفته ام را ورق زدم

 از عاشقانه هاي ناتمام

 تمام روياهايم در كوچه پس كوچه هاي غرور گم شدند

 و امروز

 ياد تو

 تنها ترنمي است،از تولد بي كسيم

 غريبانه به زمزمه ي انتظار مي انديشم

در را کـه مــی بـــندی ،
بـــــاد هــــم ..
پــشت ِ خــانـه ات ..
زوزه
مــی کــــشد !
مـــن کــــه مـــــنم

وقتی بغضم شکسته شد...
 
و نفس هایم؛
 
غرق شد در اندوه و بی تابی،
 
فقط "سکوت" با من بود!!
 
.گاه گاهی که تنم..
 
خسته از لحظه ها؛
 
به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده می شد،
 
و شب هایی که بالشم
 
خیس می شد از اشک شبانه حسرت...
 
فقط "سکوت" با من بود

 

بهار من یه پنجره است به روی یك كاج بلند ...

دودكش سیمانی و آسمانی نیمه ، كه گاهی پرنده ای از ان میگذرد ...

باور كنید من نگران نیستم !

حتی وقتی این آسمان آبی كوچك در منقار خونین كركسی گم میشود .

بر بوم خیال من همیشه جفتی كبوتر سپید پرواز میكنند ؛

 من نگران نیستم حتی وقتی كه سبوی سر ریز كرده بغض هایم را میشكنند ...

آری ...!

كمی دیر شده اما آمده ام

آنقدر دویده ام تا به گرد راهت رسیده ام ..

چهره ات خاموش است اما زبانه های اتش را روی سینه ات میبینم ..

زبانه هایی كه هست و نیست را میسوزاند !

آمده ام تا به صحرای چشمانت شكوفه بدهم ..

آمده ام تا كاری كرده باشم ..

آمده ام تا دل خسته ات را كنار اقاقی ها بگذارم ...

میدانم دیر شده است ..

اما آمده ام ...

 الهی ..

بعلت بارش بی وفایی ...جاده عشق لغزنده است..لطفا" بامحبت حرکت کنید.....

خدایا!

      به من توفیق

         تلاش در شکست

                صبر در نومیدی

                    رفتن بی همراه

                         کار بی پاداش

                                 فداکاری درسکوت

                                          دین بی دنیا

                                           عظمت بی نام

                                        خدمت بی نان

                                      ایمان بی ریا

                                خوبی بی نمود

                         عشق بی هوس

                     تنهایی در انبوه جمعیت

                    ودوست داشتن

                  بدون آنکه دوست بداند،

                  روزی کن!

                  آمین یا رب العالمین!

 

 

سکوت میکنی
و فریاد زمانم را نمی شنوی !
... یک روز !
من سکوت خواهم کرد و تو آن روز............
برای اولین بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید...

 

گاهی در فراسوی این لحظات از خود می پرسم

با خود چه کردی

که همچون باران می باری ... همچون باد گریزانی

و همچون تاریکی در هراس

حتی چشمانت را در کلبه ی وجودش نیافتی

تو خود ، او بودی و او تو نبود

چه بد کردیم به خود

هر چیز زمانی دارد

نفس هم که باشی

دیر برسی

من رفته ام ....

ما در هيچ حال

 قلب هايمان خالي از غم نخواهد شد

 چرا که غم

 وديعه يي ست طبيعي که ما را پاک نگه مي دارد

 انسان هاي بي اندوه

 به معناي متعالي کلمه

 هرگز " انسان " نبوده اند و نخواهند بود

 از اين صافي انسان ساز نترس

 

 

از اینجا که هستم تا

آنجایی که هستی

وجب به وجب دلتنگتم 

آغوشی باش و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن ،
بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود ،
فقط نگاه باشد و نفس ،
زندگی آنقدرها دوام نمی آورد ،
همین حالا هم دیر است..!

گاهی سخت میشود

دوستش داري و نمي داند

 دوستش داري و نمي خواهد

 دوستش داري و نمي ايد

 دوستش داري و سهم تو از بودنش

 فقط تصويري است رويايي در سرزمين خيالت

 درونم غوغاست ،ساده میشکنم باهر تلنگری

اینگونه نبودم

اینگونه شدم

 

 

دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک کم رنگ شفق یافت ز بی مهری یار

طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

و که با خرمن دل افگار چه کرد

ساقیا جام میم ده که نگارنده غیب

نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد

وانکه پر نقش زد این دایره مینایی را

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق اتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

چمدانت را که به دست می گیری
چیزی در من از دست می رود…
باور کردنی نیست
که چگونه
حجم اینهمه خاطره
در چمدان کوچکت جا می شود !
فریاد می زنم اگر
این بغض لعنتی امانم دهد !
امان نمی دهد…
پس آهسته زیر لب می گویم:
"مراقب خاطره هایمان باش"...
 

 

 

 خوب نگاه کن.. من همونم با همان احساس همیشگی .
ولی ته دلم... میخوام ببرمت به میهمانی چشم های خسته ام که میخواستم عمری بسته نگهش دارم...
حالا که خوب نگاه میکنم می بینم ، تو خلوتم کسی قدم میزنه...
نگاهتو ازم نگیر و دست هاتو...
حس میکنم حتی نمی خوام به لحظه ای پلک زدن ، مسیر نگاهت به منو سد کنی...
دوست دارم نگاهت ، تنهائی منو بازیچه مردمک هاش کنه...
می ترسم بگی چه خودخواهانه است خواسته ام ..
اما...
حتی اگه نمی خوای ، منو تو یه قاب شیشه ای بذار و تا ابد نظاره ام کن...
اون وقت اون هجوم آدما تو زمین یخ زده ... برای همیشه خاطره است
مگه نه اینکه گفتم مهم فقط توئی  ...
میدونم مونده ای که با کدام نوا ، و با کدام حرف ، و با کدام حس ، تنهائی ام رو تجربه کنی    ..
دلخوشم به بودنت و دلتنگم به نداشتنت ..
میدونی دلتنگی هام چیه ؟
به همین سادگی... دلتنگ دست های سبزتم و دلتنگ نگاه شکلاتی ات...

برای تو مینویسم....
میروم....
پشت خواهم کرد به تمامی تپشهای این دقایق...
دل خواهم کند...
بی تو خواهم زیست...
گوش خواهم سپرد...
فریاد خواهم شد...
مهربان نخواهم بود...
دل نخواهم سپرد...
آرام تر که شدم...
بی تو خواهم
مرد

از تو گفتن سوزش چشم می آورد و از تو نگفتن تورم گلو

 بگویم یا نگویم؟؟؟

 

 

دلم برای یواشکی هایمان تنگ شده...

یواشکی حرف زدن شبونه تا صبح...

برای بوسه های پشت گوشی تلفن...

با صدای آهسته گفتن " دوسـتــتــ دارمـــ "

 

دیگر از تنهــــــایی خستـــــه شده ام...

به کلاغــــها زیر میـــــزی میــــدهم ،

تا قصـــه ام را تمــام کنند...

شب خوابیدی تو تختت ، هی قلت می خوری...

بعد گوشیتو بر می داری می نویسی خوابم نمی بره...

سرد می شی ، بغض می کنی !

می بینی هیچکس و نداری که اینو واسش بفرستی...

تنهایی سخته...

خیلی...

گاهي بايد نباشـــــي؛ تا بفهمـــــي نبودنت واسه كي مهمـــــــه!

کيه که ازت خبر مي گيره کجايي؟؟

کيه که بهت ميگه جات خاليه!

کيه که نگرانت ميشه و ميگه هرجا رسيدي يه خبر بهم بده!

اونوقـــــــته كه ميفهمي بايد هميشه با كــــي باشي !!!

من " ندار " بودم عروسک قصه ام پرید!

" دارا " که باشی ...

" سارا " با پای خودش به سراغت می آید...

 

از تنهایی هایم یاد گرفتم

 جلوی تنها دختری که زانو می زنم، دخترم باشد.

 آن هم برای بستن بند کفش هایش...

چه حس قشنگیست

من با خیال خوب تو به خلوت نشسته ام و هیچ كس این محفل تنهایی را به هم نمیزند

به چشمانم بنگر كه چه صادقانه به لبخند اعتراف میكنم و از تو برای محبت اقرار هم نمیگیرم

امشب ؛ من ای كاش و حیف و اگر را از یاد برده ام

زیرا تمام من خیال توست ..

وقتی تمام زیبایی ، دنیای من باشد و خیال تو ، جایی برای فلسفه زمین نمی ماند ..

زیباترین ترانه من یك سكوت ساده است با طنین صدای تو

و شب ، تمام موسیقی شعرهایم در بند چشمهای تو است

و ردیف سیاه مژگانت كه از دریچه نگاهت برای من بلند ترین قصیده عالم است

سكوت باید كرد . با این حرفهای ساده ، و این لحظه های سبز ..

آری  ، نگاهمان در پهنه غروب تمنا ایستاده اند

مثل پلی كه بی قراری را به شبهایمان می رساند و من ..

و من قداست زندگی را فریاد میزنم كه همه ی من از توست ..

ای خواهش زندگی ام ..

 چی بگم

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد ..

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست .

اما  !چه سخت می کاهد از جانم این نمایش ...

 الهی .... 

www.smsplz 6 سری شانزدهم تصاویر متحرک عاشقانه – اذر ماه ۹۲

سکوت سرد فاصله ها تنم را می لرزاند

وقتی به نبودنت فکر می کنم

می سوزم به یاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم ... 

http://s1.picofile.com/file/7325272147/tarahaan_esfand_hedyeh6.jpg

 نه با خودت چتـــر داشتی

نه روزنـــامه

نه چمـــدان…

عـــاشقت شدم…

از کجا می فهمیدم مســـافری؟؟؟

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com 

 

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند

 که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی

 قصه عشق "انسان" بودن ماست . . .

www.smsplz 11 سری پانزدهم تصاویر متحرک عاشقانه – اذر ماه ۹۲

خداحافظ تو با اینکه هنوزم می میرم برات

خداحافظ تو ، می سوزوندم آتیش خاطرات

خداحافظ تو تا قلبم به تنهایی عادت کنه

تا اشکم به چشمام خیانت کنه

 

 

می روم سراغ پرسه های هر روز زمستانی ..

سراغ دلتنگی های زمستانی ، كه هنوز تمام نشده اند ..

فصلی كه در قلبم شكوفه های سیب به ظهور نشست !

می روم کمی گم شوم ، در کوچه پس کوچه های دل ...

پس کوچه های نا آشنایی ، که همه شان به هم راه دارند و هیچ وقت تمام نمی شوند ..

کوچه پس کوچه هایی که وقتی به بن بستش برسی خودت هم می شوی جزو گم شده ها ..

امشب ، دل ، شكسته در بستر تنهایی دل ..

می روم تا گم شوم در تاریکی شب های بی حوصله ی زمستانی ..

انگار در هجوم ممتد سایه و سكوت سرد لحظه ها ، در نگاهم خاطره ها جان می گیرند ..

انگار افکار تلخی برگستره ی ذهن قدم می گذارد .

لحظه های جانگداز حسرت ، در حصار تنگ و بی روح می نشیند ..

می خواهم خاطره ای باشم كه از یاد رفته ام ..

می روم ، رنجور و بی آرزو ، در بطن سکوت جفای زمانه ، با غم فراق بشکنم ..

چه دلتنگم امشب ..

انگار شمعی در همین نزدیكی آرام آرام گریه می كند!

من كه در چشمانم اشكی نشسته ..

آرام و بی صدا میان رنگها گم می شوم ..

 چی بگم

 در ساحل ، كنار دریا،

می گذارم پاهای خسته ام ، با نرمی شنها در هم بیامیزد ..

می گذارم تا رد پایم بر ساحل بماند ..

تا نبض خیس صبح  ... تا ...

وقتی برگشتم .

ای كاش سلامم كهنه نباشد ...

 شایــــــــــــــــد!!!

الهی .... 

تقدیم به بهترینم

13 Love[WwW.KamYab.Ir] تصاویر متحرک عاشقانه و احساسی 

تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی
هر چی میخواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست  تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی
از نوع دوباره رسم کن 
تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد افرید
  آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو
" زنجیر را باور نکن"

من معتقدم،
هرگونه اخلاق باید بر این اصل استوار باشد
که هیچ کس خود را ارزشمندتر از هیچ کس دیگر نشمارد ...

 میخواستم زندگی کنم،راهم را بستند

ستایش کردم،گفتند خرافات است

عاشق شدم ،گفتند دروغ است

گریستم،گفتند بهانه است

خندیدم،گفتند دیوانه است

دنیا را نگهدارید!میخواهم پیاده شوم!!!!...

 برای بودن ؛ گاهی لازم است که نباشی

! شاید نبودنت ؛ بودنت را به خاطر آورد ...

اما دور نباش ... دوری همیشه دلتنگی نمی آورد ...

فراموشی همان نزدیکیهاست ... !!!

 غروب لب دریابی تو ...؟

"آرامش" یعنی تو زندگیت به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نباشی.

اینطوری دیگه نه حسرت به دست آوردنشو میخوری٬

و نه غُصهء از دست دادنشو!

 

*میان ربنای سبز دستانت دعایم کن توکه*
* آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را*

ذوق يک لحظه وصال تو به آن مي ارزد
 که کسي تا به قيامت نگرانت بنشيند

 

+نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت17:4توسط صادق | |


ادامه مطلب...

+نوشته شده در چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:,ساعت18:51توسط صادق | |

 شنیدیم٬ میگن:

وقتی یه دختر بخاطر یه پسر اشک میریزه ،

 یعنی واقعن دوسش داره...
 ا
اما ....وقتی یه پسر بخاطر یه دختر اشک بریزه ،
 
یعنی دیگه هیچوقت نمیتونه کسیو مثل اون دوست داشته باشه .... 

+نوشته شده در جمعه 10 آبان 1392برچسب:,ساعت9:31توسط صادق | |

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب...

+نوشته شده در سه شنبه 30 مهر 1392برچسب:,ساعت19:10توسط صادق | |

بزن حالشو ببر 

   

مهم نیست که تو با من چه میکنی ،

بیا ببین “ برای تو ” من با خودم چه میکنم !

 

ﭼﻘﺪﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨـﺪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﮧ ﻣﯿگﻮﯾﻨﺪ :
ﻣﺮﺩ ﺑـﺎﯾﺪ ﻗﺪ ﺑﻠﻨﺪ ﺑـﺎﺷﺪ...
ﭼﺸﻤـﻭ ﺍﺑـﺮﻭ ﻣﺸﮑﯽ ﺑـﺎﺷﺪ...
ﺗﮧ ﺭﯾﺶ ﺩﺍﺷتﮧ ﺑـﺎﺷﺪ..
ﻭ !!...
ﻣﻦ ﮐه ﻣﯿﮕﻮیﻡ :
ﻣﺮﺩ ﺑاﯾﺪ ﺑﺎﻭﺟــﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣﻏﺮﻭﺭﺵ , ﻣﻬﺮﺑـﺎ ּט ﺑﺎﺷﺪ...
ﺑﺎﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎم ﻟﺠﺒﺎﺯﯾﻬﺎﯼﺵ , ﻭﻓﺎﺩﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ....
ﺑــﺎﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣـــ ﺧﺴﺘگﮯ ﻫﺎﯾﺶ , ﺻﺒـﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ...
ﺑﺎﻭﺟﻮﺩ ﺗﻤﺎﻣ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﯾﺶ , ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﺪ...
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺎﺷﺪ....

 حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه است. 

اوج تنــهایی را زمانی فهــمــیدم که دیدم مترسک به کــــلاغ گـــفـت:هر چقدر
دوســـت داری نــوکــم بـــزن .......اما تنهایم نگذار........
 
هــمــدیــگــر را فــرامــوش نـکنـیـم
 
شــاید ســالـهـا بـعـد در گــذر جــاده هــا
 
بـی تفـــاوت از کـنــار هــم بگــذریــم
 
بــگویـیـم آن غــربـیـه چـقـدر شــبیـه خـاطـراتـم بود...


 

+نوشته شده در شنبه 30 شهريور 1392برچسب:,ساعت23:21توسط صادق | |

 

 

 

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی,

یـــک نقطـــــه,

یـــک لبخنـــــد,

یـــک نگــــــــاه,

یـک عطر آشنـا,

یــک صــــــــدا,

یــک یـــــــــــاد,

از درون داغونـــت می کــــند,

هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی

 

 

 

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ …
ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ , ﻣﺜـﻞ ﺑﻬﻤـــﻦ , ﻣﺜـﻞ ﺍﺳﻔﻨــــــﺪ
ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــﺎﻥ
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ
ﺁﺭﺯﻭﻫـــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ ….
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــدنی ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــنی ﻏﻤﮕﯿــﻦ
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ ..

 

مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هرچه بدهد

روح زندگی را برای خویش نگه می دارد

 

 

gol.jpg

من به آمار زمین مشکوکم
اگر این سطح پر از آدم هاست
پس چرا این همه دل ها تنهاست ؟
بیخودی میگویند هیچ کس تنها نیست ، چه کسی تنها نیست ؟
همه از هم دورند ...
همه در جمع ولی تنهایند ...
من که در تردیدم ، تو چطور

 

وقتي كه خاطرات گذشته در دل خاموشم بيدار مي شوند بياد آرزوهاي در خاك رفته. اه سوزان از دل بر مي شكم و غم هاي كهن روزگاران از كف رفته را در روح خود زنده مي كنم.
با ديدگان اشكبار ياد از عزيزاني مي كنم كه ديري است اسير شب جاودان مرگ شده اند.
ياد از غم عشق هاي در خاك رفته و ياران فراموش شده مي كنم. رنج هاي كهن دوباره در دلم بيدار مي شوند. افسرده و نااميد بدبختي هاي گذشته را يكايك از نظر مي گذانم و بر مجموعه غم انگيز اشك هايي كه ريخته ام مي نگرم. و دوباره چنان كه گويي وام سنگين اشك هايم را نپرداخته ام دست به گريه مي زنم. اما اي محبوب عزيز من اگر در اين ميان ياد تو كنم غم از دل يكسره بيرون مي رود. زيرا حس مي كنم كه در زندگي هيچ چيز را از دست نداده ام.
بارها سپيده درخشان بامدادي را ديده ام كه با نگاهي نوازشگر بر قله كوهساران مي نگريست.
گاه با لب هاي زرين خود بر چمن هاي سرسبز بوسه مي زند و گاه با جادوي آسماني خويش آب هاي خفته را به رنگ طلايي در مي آورد.
بارها نيز ديده ام كه ابرهاي تيره چهره فروزان خورشيد آسمان را فرو پوشيدند. مهر درخشان را واداشتند تا از فرط شرم چهره از زمين افسرده بپوشاند و رو در افق مغرب كشد.
خورشيد عشق من نيز چون بامدادي كوتاه در زندگي من درخشيد و پيشاني مرا با فروغ دلپذير خود روشن كرد. اما افسوس. دوران اين تابندگي كوتاه بود زيرا ابري تبره روي خورشيد را فرا گرفت. با اين همه در عشق من خللي وارد نشد زيرا مي دانستم كه تابندگي خورشيد هاي آسمان پايندگي ندارد.

 

 

برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است

 

 تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند

 

 در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم

 

 ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کرد

تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم

 

آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم

و بر صورت مه آلودت می لغزیدم

ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم

تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت

را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باش

که مرهمی شود برای دلتنگی هایم

                 

                  مي خواهم تو را با اعماق وجودت درك كنم.كلمه هايت را با جان خواهم شنيد من مخاطب ناشناس دنياي تو ام.مي خواهم بي آنكه نسبتم را با احساست بداني در من زندگي كني.مي خواهم رسالت صادقانه زيستن را به يكديگر بياموزيم.بگذار مفتخر باشيم به هويتمان نه محكوم به جنسيتمان.بعد از آن ديگر من به جنس تجربه هايم با تو خواهم انديشيد.بگذار جاذبه بعد از حقيقت رابطه شكل بگيرد.نمي خواهم براي رسيدن به تو خود را از حقيقت تو محروم كنم.نمي خواهم عامل تحريك من نيازم به داشتن تو باشد.بگذار شائبه هاي وجودي تو مرا صدا كنند.مگذار،مگذار،مگذار بي آنكه چيزي از تو بدانم انتخابت كنم.مگذار عشق تا به اين اندازه ويرانگر باشد.نمي خواهم بي آنكه بشناسيم دغدغه ات شوم.نمي خواهم بي آنكه در دايره ي شعورت باشم در حصار احساست حبصم كني.نمي خواهم ظرف دانسته هايم از تو آنقدر خالي باشد كه به وهمي بي هويت دل سپرده باشم.بگذار هر چه هستم را نفس بكشم.از من چيزي در خود مساز كه نيستم.از تو چيزي در خود نخواهم ساخت كه نيستي.هر انساني پيامبر زندگي خويش است عزيز جانم مگذار عشق حقيرمان كند.باور كن تنها اينگونه آنچنان كه لياقتش را داريم عاشقي خواهيم كرد.

  

زیبای من سلام
من از دیار عشق به تو نامه می نویسم! اینجا همه پروانه ها در شعله شمع  عاشقانه سوخته اند .
بلبلان در کنار گل پژمرده شان آرام خوابیده اند .
ماه تمام شب را به دنبال خورشید می گردد....
عمری می خواستم که عشق را با مداد رنگی هایم نقاشی کنم غافل از اینکه عشق  یعنی یکرنگی!
این حرف را روزی که مرا با کلام خویش مسحور کرده بودی از نگاهت خواندم. چه  روز با شکوهی بود! آن روز آسمان را بین خودمان تقسیم کردیم : باران برای من  خورشید برای تو برف برای من ستاره ها برای تو....
ولی از آن روز مدتها گذشته است . بارانی که سهم من بود از چشمان من بارید .  به موهای سپیدم نگاه کن!همه می گویند خیلی زود پیر شده ام ولی تو که می  دانی همان برف هایی که مال من بود بر سرم نشسته است . ناراحت نباش! به  لبخند خورشید و چشمک ستاره می ارزید....
من بازی عشق را به تو باختم. از باختن پشیمان نیستم  ولی ای کاش می توانستم  یک بار دیگر دلم را به تو ببازم . حیف که دیگر نمی توانم  کمی شکسته شده  ام . برای این همه زیبایی نفس کم می آورم...
این نامه را با قاصدک برایت می فرستم. تا یکی دو روز دیگر به دستت می رسد .  تا آن موقع من به امید وصالت برای همیشه خوابیده ام . شک ندارم که در زیر  خاک هم خواب تو را می بینم. از این که بیش ازاین طاقت نیاوردم و این قدر  زود رفتنی شده ام متاسفم!
مرا ببخش  مجنون خوبی برایت نبودم...
به امید دیدار لیلای من

 

 دیشب دور از تو قلم برداشته و متن زير را برايت نوشتم تا بداني دور از تو چه مي كشم .

 من نمي گويم با من حرف نزنی مي ميرم ولی اگه حرف بزنی زنده می مونم

 حالا احساس امشبم را بخوان :

تو شب را با بالش خيس از اشك بسر كردن و از ترس اينكه

 دلدارت دور از تو چه مي كند و دستت را بي هوا به سويش كه دردسترست نيست دراز كردن

وخود را در حفره هاي تنهايي يافتن را تا حالا حس كرده اي ؟؟؟

تو براي گريه كردن منتظر اشك شدن و بي دوست بودن را با تمام وجود

 در يافتن و با حسرتهاي بي پايان به اميد اينكه روزي شايد

 فقط یه جمله محبت آمیز از او بخوانی و بيهودگي اين انتظاررا تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟

به كسي دل بستن و دور از شهوت شبها را با موزيك حسرت و ترنم اشك به صبح رساندن

و تك تك اميدهاي به ياس تبديل شده دلت را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟

تو زندگي كردن با روح دوست و شبها را به ياد مهتاب رويش و

 

 

 ستارگان چشمان دلدارت به صبح رساندن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟

تونبض و تپش عشق را در رگهاي دستانت كه هر لحظه شوق در آغوش گرفتن يارش را دارد

 و خود را در تنهايي شب ميان گريه هاي سياهي شب محصور ديدن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟

تو به درون وتفكرات عاشقانه برگشتن و سراپا درد عشق بودن و درمان نداشتن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟

تو تا لحظه اي كه اشك چشمانت خشك نشده گريه كردن و با نگاههاي عميق پر ازحسرت عشق به همه جا نگاه كردن

 را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟

تو كسي را كه بيش از همه دوست داري و دستت به آن نميرسد و بدون حضورش لحظه اي آرام

و قرار نداشتن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟‌

تو محرم اسرار تنهائيت فقط قلم وكاغذ بودن و چشم به سفيدي كاغذ

و اشك قلم دوختن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟‌

نمي دانم .....

ولي من تمام آنچه كه گفتم با تمام وجودم احساس كرده ام .

تو هم بنويس دردها و حسرت دور از يار بودنت را به دست چه كسي

 درمان خواهي كرد .  

         

بزرگ که می شویم ، غصه ها زودتر از ما قد می کشند ،

دردها نیز !!!!!!!!!

غافل از این که لبخند هارا ،

در آلبوم کودکی جا گذاشتیم....

حیف........

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند

یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند

یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم

که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد

یادم باشد که در سال جدید اندکی با خودم مهربان باشم

.

من دلم گرفته  است

هر چه می روم نمی رسم

رد پای دوست

کوچه باغ عشق

سایبان زندگی کجاست ؟؟؟؟

از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن

مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا

دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد

یـادَت بــآشــَــد :

زن هــــآ

تـــَــنــــهــآیـیـشــآن را گــِــریـه مـی کـــُــنـنـد

و مــــَـــردهـــآ

گــِــریـه شــآن را تـــَــنــــهـــآیـــی . . .

همیشه که نه !ولی گاهـــــــی ..
میان بودن و خواستن فاصله ایست ...
وقت هایی هست که کسی را با تمام وجود می خواهی.....
حتی به خاطرش نفس میکشی...
زندگی میکنی...
دنیا برایت زیبا می شوداما....
بودنت در کنارش جایز نیست .....
و این خواستن همان آرزو و یا رویایی اشتباه است...
آنجایی که او حتی ذره ای از حس تو نمی داند....

 

عشــــ♥ــــق یــ ـعنـﮯ:

وقــتـﮯ ازت پـ ــرسیــבטּ چــﮧ نســبتـﮯ بـ ــا آقـ ـآ בارﮮ?؟

سـ ـرت رو بـالـآ بــگیرﮮ و شجــاعانـﮧ بگـﮯ عشقمه
مـ ــیفهمـﮯ?؟

وقتی‌ کسی‌ رو پیدا کردی ؛

که کنارش بدون هیچ دلیلی ،

+نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:,ساعت19:40توسط صادق | |

 

دلت که تنگ یک نفر باشد!
خود خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی فایده ندارد ....
تو دلت تنگ است!
دلت برای همان یک نفر تنگ است …
تا نیاید
تا نباشد
هیچ چیز درست نمی شود …!!

 

جسارت مـــی خـواهــد!!!
نــزدیــک شدن بــه افــکار پسری...
کــه روزهـــا...
مــردانه بـــا زندگـی مــی جنـگد ...
امــا شـــب هــا...
بالــشــش از هـق هق هـای کودکانه خیـس اســـت ... !

 

 

 

گذشته که حالم را گرفته است !
آینده که حالی برای رسیدنش ندارم !
و حال هم حالم را به هم میزند
چه زندگی شیرینی !

 

 

 

 

 

"دلم" . . .


بایگانی "رؤیاهای شکسته ای" ست . . .


که در "حسرتت" خاک می خورند . . .


چه "اشتباه" مهیبی . . .


آنجا که "سرنوشت" . . .


"عشق" را به دلم پیوست کرد . . .


و مرا در پوشۀ "تنهائی" گذاشت .

 

پروردگــــارا ؛

قیامـــــتت را بر پا کن!!!

تــــو اگـــر خــــسته نــــشده ای ، ما عجــــیب خســــــته ایم ..

 

 

 


 

چگونه دلم خوش باشد

 

وقتی جداست دنیای تو از دنیای من.

 

نمیدانی

 

همه زندگی من آن لحظه ای ست که

 

نگاهم میکنی،

پس بذار زندگی کنم.ر

 

 

 


 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:,ساعت16:11توسط صادق | |


تنها تو...


کاش پنجره ای بودم...

تا هر روز غروب دلتنگی هایت را به دورترین افق دور دست روانه میکردم

به جایی که نگاهت یک نقطه کوچک شود برای شکستن فاصله ها

به نقطه ای که این دورها تنها به نگاه تو ختم میشود و

من ...

اینجا...

در دورترین نقطه چشمهایت با واژه هایی ساده و بی هوا

در هوای سنگین دلتنگی هایم می نویسم

تنها تو

و این تمام نگاه من در اوج دلتنگییست
.
.
.

تنها تو....


یه اتاق تاریک...

یه سکوت بهت آلود..

یه آرامش مسموم...

یه آهنگ ملایم...

یه جمله ی عمیق وسط آهنگ...

بی تو من در همه ی شهر غریبم...

و یه قطره اشک که رو گونه هام لغزید...

بهم فهموند که چقدر دلم برای داشتنت تنگ شده...

امشب دستام بهونه ی دستاتو داره ...

وچشمام حسرت یه نگاه تواون چهره ی معصوم...

به بغض غریب تو گلوم لونه کرده ...

و یه احساس غریبتر داره تبر به ریشه ی بودنم میزنه...

دلم برای روزهای آفتابی گذشته بیتابی می کنه...

و پاهام بدجوری دلتنگه پاگذاشتن تو جاده ی بارون زده ی خیالته...

چقدر سخته آرزوی کسی رو داشتن که آرزوتو نداره...

چقدر سخته دلتنگ کسی بودن که دلتنگ تو نیست...

خواستم رویادت خط بکشم...

خواستم که دیگه دلتنگت نباشم...

از جام بلند شدم...

چراغهای اتاقو روشن کردم...

سکوت رو شکستم...

آهنگ رو قطع کردم و اشکامو پاک...

اما قطره ی اشک بعدی هم رو گونه هام سر خورد...

تا بهم بفهمونه که...

هنوز هم دلتنگتم...

هنوز هم دلتنگتم...

هنوز هم دلتنگتم...

 

چی بگم

 

حس غریبی دارم

اینکه آدم گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران

خودش را خوشحال نشان بدهد.

اما واقعیت اینطور نیست

دلم برای جنبه هایی از حس ها که اجباراً پنهان می شوند می سوزد

وبرای خودم

 

الهی .... 

قٍالِبــ و اِسمايلے هاےِ كـــيكــــو

 

 

گاهــی بایــد آرزوهـایـــت را مثـل قاصـــدکـــ

بگــــذاری کـفـــ دســتت


و بــسـپـاریشـــــان به دســـــتــ بـــاد

تا بـروند و ســـهم دیگــــرانـــ شــــوند...

 

بـــــــــــآور کـــن


 

خـ ـیلی هــــآ خـ ـ وآستند


 

نبودنـــت رآ پُر کــنند!


 

امــــآ نشــد


 

مـــآهی صیــــد شـ ـ ده رآ


 

هـ ـر چه قـدر میخــوآهی در آب رهــآ کـ ـن!


 

دیگــــر چـ ـ ه فـآیده؟


 

  وقــــتی مــرده اسـت...!!!


 


چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست

 

 

دارم با دیگری نبینم

 

+نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,ساعت18:7توسط صادق | |

جاذبه سيب، آدم را به زمين زد…

و جاذبه زمين، سيب را…

فرقي نمي کند،

سقوط، سرنوشتِ دل دادن به هر جاذبه‌اي، غير از خداست.

به جاذبه‌اي مي انديشم که پروازم مي دهد.

خدا…

 

قاصدک

برو آنجا که تو را منتظرند...

به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه كن .

كسي هست كه عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست .

اشكهاي تو را پاك مي كند و دستهايت را صميمانه مي فشارد .

تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت .

و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند .

باور كن كه با او هرگز تنها نيستي. فقط كافيست عاشقانه به آسمان نگاه کنی

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند

 

 

کاش می فهمیدی

 

 برای این که تنهایم تو را نمیخواهم؛

 

برعکس …

برای این که میخواهمت ؛ تنهایم …!!!

 

"مــن"

 

به دنــبال

 

"تــويي" مي گــشت

 

بــراي " مــــــا " شــدن

 

دريــغ که 

 

بــازي را

"او" بــــرد....

 

+نوشته شده در پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت21:31توسط صادق | |

عشق من

بگذار یک بار دیگر در قلب تو به دنیا بیایم.

بگذار یک بار دیگر عاشق بشوم و پا برهنه در آسمان راه بروم.

این هوای دم کرده را کنار بزن !! بوسه های خاک گرفته را از پستو بیرون بیاور !!

دستی به صدای خسته ام بکش !!

بگذار یک بار دیگر به تو سلام کنم.

سلام به ساعت شش صبح که سایه تو از خورشید می گذرد و ستاره های خواب آلود را بیدار می کند.

سلام به یکایک انگشتهای تو که می تواند نقاشی های مغموم مرا از شیشه های مه گرفته پاک کنند.

سلام به اتوبوسی که نفسهای گرم تو را با خود به دور دست می برد.

بی تو به سفر نخواهم رفت نگاه تو در هیچ چمدانی جا نمی گیرد.

بی تو خوابهای مشوش من تعبیر نخواهد شد

و کسی ترانه هایم را در چهار راه خاطره زمزمه نخوا هد کرد.

بگذار کلمه های مرده ام را درون صدفهای صورتی جای دهم

و آنقدر نگاهت کنم که گونه هایم به رنگ نارنجها شوند.

بگذار قبل از اینکه آخرین سیب بر زمین بیفتد ، نام تو را یاد بگیرم.

بی تو بیدار نخواهم شد و صورتم را در رود خانه های عاشق نخواهم شست.

بی تو گیتارها گنگ خواهند شد و بوته های نعناع خشک خواهند شد.

بگذار دهان به دهان خوانده شوم تا به دهان شیرین تو برسم .

آنگاه شعر کوتاهی شوم در دفتر

خا طرات تو :

دلم خسته شد از بی همزبانی               مبادا طی شود فصل جوانی

برای تو ، برای تو بمانم                    برای من ، برای من بمانی

 

چی بگم

 

زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند

چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند

گاهی فرصت نبود

گاهی حوصله

و من خیلی دیر این را فهمیدم

خیلی دیر

هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی

کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد

 

الهی ....

+نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت12:57توسط صادق | |

امسال هم  تموم میشه و من میمونم و نداشته هام....

انگار وقتی قرار به نبودن هاست... فرقی نمی کنه چند وقته نیستی..

از همان لحظه ی نخست دلتنگم .

چیزی نگفتم ،

نه اینکه چیزی برای گفتن نداشتم ، شاید خیلی چیزها رو واسه نگفتن داشتم  !

انگار فقط افسوس ماند برای من و تمام آرزوهای خوبم برای تو .

که به تو سپرده بودمش با هزار و یک امید .

و امروز ساده شکست  ...

دلم می خواد بلند بلند بخندم به دنیا ، به خودم . اما نه به تو .

میگن آروم باش ...

هستم . آنقدر که حتی تو هم نمی تونی نا آرامی درونم رو بفهمی ...

حس میکنم زیر واژه ی اسمت دارم رسوب میکنم ...

بیخیال ... به هر دری که میزنم دوباره میرسم به تو !

بــاید دلم را بکنم از دلَت ، و برای کندنش اجازه ندارم  به حریم خصوصی دل تو پا بگذارم .

پس این كار را به تو محول می كنم ...

اگر کنده شد ، برایت  آسمانی پر از ستاره های چشمك زن ، و هـــرشب ماهی كامل ، كنار می گذارم .

و تمام عشق شیرینی که در دلم برایت ساخته ام در ماه تلنبار می كنم ...

و درست رو به روی پنجره ی اتاقت می گذارمش ...

فقط بدان اگر هرشب با دیدن ماه ، صدای چکه های اشک هایت تمامی نداشت

دل من لا به لای آن چه كه در ماه تلنبار كرده بودم گم شده و بر نخواهد گشت .

تو می دانی و دلَت ... !

و وقتی هر شب یک ماه کامل داری حواست رو بیشتر جمع کن

چون یک پای معامله میلنگد ....

 

چی بگم

 

خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش
یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه

 

الهی ....

 


+نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت12:51توسط صادق | |

+نوشته شده در چهار شنبه 28 فروردين 1392برچسب:,ساعت20:22توسط صادق | |

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب...

+نوشته شده در یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:,ساعت14:12توسط صادق | |

 

[تصویر:  nr6lzol4qyq6z34os8oy.png]

 

 

 

 

 

 

پشت چراغ قرمز،
پسركي با چشماني معصوم و دستاني كوچك گفت:
چسب زخم نميخواهيد؟ پنج تا صد تومن، آهي كشيدم و با خود گفتم:
تمام چسب زخم هايت را هم كه بخرم، نه زخم هاي من خوب مي شود، نه زخم هاي تو.


 

 

امروز چه سخت باخـــتم آنچه را که همیشه هـــراس

 باختنش را داشتم

خدایا دیگر هیچ از تو نمیخواهم آنچه خواستم نداده  

پس گرفتی

پس بگیر آنچه را که به من ترحم کردی

 

خسته بود اهــل زمين نبود نـمازش شــكســته بود

بر سنگ قبر من بنويسيد شيشه بود تـنها از اين نظر كه سـراپا شـكســته بود

بر سنگ قبر من بنويســـــــيد پاك بود چشمان او كه دائما از اشك شسـته بود

بر سنگ قبر من بنويســيد اين درخت عمري براي هر تبر و تيشه، دســــته بود

بر سنگ قبر من بنويســــــيد كل عمر پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود 

 

حرمت عشق ؛ در اندازه ی افكار ما نيست .... پس به هر دلبستني عشق نگوييد

 

حال من بد نيست غم کم می خورم .......... کم که نه!هرروزکم کم می خورم

آب می خواهم ، سرابم می دهند .......... عشق می ورزم عذابم می دهند

خود نمی دانم کجا رفتم به خواب .......... از چه بيدارم نکردی ؟ آفتاب!!!!

عشق آخر تيشه زد بر ريشه ام .......... تيشه زد بر ريشه ی انديشه ام

عشق اگر اينست مرتد می شوم .......... خوب اگر اينست من بد می شوم

هيچ کس اشکی برای ما نريخت .......... هر که با ما بود از ما می گريخت

چند روزی ست حالم ديدنی است .......... حال من ازاين و آن پرسيدنيست

گاه بر روی زمين زل می زنم .......... گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ ديوانه فالم را گرفت .......... يک غزل آمد که حالم را گرفت ...

 

 

ما کاشفان کوچه های بن بستیم!

حرف های خسته ای داریم

این بار

پیامبری بفرست

که تنها گوش کند....

 


+نوشته شده در پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:,ساعت15:58توسط صادق | |

 


وقتی برگ های خشک پاییزی رو زیر پات له میکنی

یادت باشه که اونا یه روزی بهت نفس هدیه میکردن



گنجینه

خاطره هایم را هر روز جستجو می کنم...

شاید بیابم تو را

در لا به لای برگه های کهنه اش

خودت را نشان بده

بی خبر پاک شدن شایسته ی تو نبود...

به سوی روشنایی

کمی زود بود

              ولی....

       دعایت گرفت مادربزرگ!....

 

  پــــیـــــر شـــــدم...!!

پیر شدم...!!

 

 


دوباره سیب بچین حوا ...

 

                      من خسته ام ...

                                 بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند ...

 

ندانستم

 


پشت دیوار همین کوچه به دارم بزنید

 

من که رفتم بنشینید و هوارم بزنید

 

باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد

 

بنویسید که بد بودم و دارم بزنیـــــد

 

من از آیین شما سیــــــر شــــــدم

 

پنجه در هرچه که من واهمه دارم بزنید

 

دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟

خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنیـــــــد

بی تو

 

 

 

 

اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست

 

 

به من نگو که چگونه بی تو زیستن را تمرین کنم

 

 

مگر ماهی بیرون از آب میتواند نفس بکشد

 

 

مگر می شود هوا را از زندگیم برداری و من زنده بمانم

 

 

بگو معنی تمرین چیست ؟

 

 

بریدن از چه چیز را تمرین کنم ؟

 

 

بریدن از خودم را ؟

 

 

مگر همیشه نگفتم که تو هم پاره ای از تن منی ...

 

 

از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم

 

 

همه می دانند که دوری تو روحم را می آزارد

 

 

تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان لحظه های بی کسی ام باشند

 

 

نگاهت را از چشمم برندار مرا از من نگیر ...

 

 

هوای سرد اینجا رو دوست ندارم

 

مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سخت تنهام

 

گنجینه

ساعت ها را بگذارید بخوابند ، بیهوده زیستن را نیازی به شمردن نیست.

من و دل

 

+نوشته شده در جمعه 29 دی 1391برچسب:,ساعت11:51توسط صادق | |

 

هر چند سلام سر آغاز دردناک خداحافظی است. ولی بگذار خداحافظی سلامی نو باشد.

بگذار سرنوشت و تقدیر بازی خویش را ادامه دهند. من و تو در این بازی یار و مونس یکدیگریم.

بگذار بگریم که جز اشک مرحمی نیست مرا.

در خلوت سکوتم قدم می نهم و قلبم را آرام آرام تسکین می دهم.

چرا که می خواهم در آن بذر محبت بکارم . 

 

سکوتم را دوست دارم زیرا در آن هزاران فریاد نهفته است.

 

و تو ای مهربان! فریادم را از سکوتم و از چشمان خسته ام بخوان و مرا یاری کن.

ما هميشه صدا هاي بلند را ميشنويم

پر رنگ ها را ميبينيم

سخت ها را ميخواهيم

غافل از اينكه....

خوبها آسان مي آيند

بي رنگ مي مانند

و بي صدا ميروند...

 

 

وقتی که در ایوان دلتنگی هایت می نشینی

 

    وقتی که پشت یک پنجره بارانی ، بی هوا

 

    شاعر می شوی

 

    وقتی دیگر کسی برای شنیدن جمله هایت

 

    به اندازه لحظه ای فرصت نمی گذارد

    کسی هست که می شود به او پناه برد

    کسی که شب دلتنگی ها را با او می توان قسمت کرد

    یک نفر هست ،

    یک نفر که تا خواب دوباره چشمهایت با توست

    شب دلتنگی هایت را با او قسمت کن ... تنها با او ...

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 28 دی 1391برچسب:,ساعت21:35توسط صادق | |

 

نمي دونم از كجا شروع كنم؟
از خوبيت از اميدت از حرفهاي پر از ماهت يا از چشات كه من’ كشته حتي از عصبانيتت چون اونم برام غنيمته كاش بدوني كه چه قدر دوستت دارم كاش بدوني ارزشت بيشتر از اين حرفهاست تو برام مثل باروني كه برام هميشه سبكي مياره مثل بارون از آسمون به دل عاشق من مي باره مثل بارون صدات براي دل آدمي آرام و نرمه چه خوبه بودنت چه خوبهه احساست و حتي لمس كردنت انقدر دوست دارم به اون شونه هات سرم’ بزارم’ حرفهاي دلم’ بهت بگم باهات گريه كنم باهات بخندم و هر لحظه به چشماي پر مهرت نگاه كنم چون اون چشمات من’ به زندگي بيشتر وابسته مي كنه. هر موقع صداي قشنگت’ مي شنوم دلــــم مي لرزه يه جوري اروم و هيجان زده ميشم از خودم از بودنم جدا ميشم و خودم’ به تو ميسپارم اگه تو دلم باشي باور نميكني ميگي اين دل هموني كه فكر ميكنم دوستم نداره ولي كاش از چشام بخوني كه حتي بودنت گفتنت خواستنت و همه چيزت برام از همه كس باارزش تر. مي دوني ، زندگي من مثل يه كاغذ سياه كه تو نقطه ي سفيدش هستي و هر لحظه كه عشق من به تو زياد مي شه اون نقطه به اوج خود مي رسه و بزرگتر مي شه و زندگي يه رنگ ديگه با تو مي گيره هيچ كس تو رو از من نمي تونه بگيره حتي خودت چون اسمت ، عشقت و بودنت تو دلم حك شده و محاله كه پاك شه يعني خودم هم نمي زارم پاك شه عشقت بـــــرام مثل گلهاي بهاري هر روز تازه تر مي شه به جاي اينكه تكراري شه هر روز بوي قشنگتري به خودش مي گيره عشقت برام خيلي تازه و تازه تر هست مثل بوي بارون مثل بوي ياسمن انقدر از ته دل نفس مي كشم تا بيشتر به بودنت و عشقت معتاد بشم.
اما...

 
www.taknaz.ir تصاویر زمستان

 

 


راســـــــــــــــت می گفتند همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد من به همه چیز این دنیا دیــــــــــــــــــــــــــــــر رسیدم زمانی که از دست می رفت و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت چشم می گشودم همه رفته بودند مثل "بامدادی" که گذشت و دیر فهمیدم که دیگر شب است "بامداد" رفت رفت تا تنهایی ماه را حس کنی شکیبایی درخت را و استواری کوه را... من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم به حس لهجه "بامداد" و شور شکفتن عشق در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت "من درد مشترکم" مرا فریاد کن...!

بايد قصه اي تازه آغاز كنم و نشان دهم كه هنوز ميتوانم عشق بورزم
باز هم برايت مينويسم از لحظه ضيافت من و دل كه در آن جاي تو خالي بود
و باز هم برايت مينويسم از عطش ديدار تو ,از بغض غربت كه واژه به واژه آن را گريه كردم



ابري ديگر فرا گرفته است
آسمان دلم را
ميان غباري از درد نشسته ام
به انتظار نگاه باراني



صده ها, هزاره هاست كه نشسته بر سكوي انتظار يخ بسته ام,سنگ شده ام بدل به تنديسي سيماني شده ام .مدتهاست كه زمان گم كرده بر قلب خالي اين تنديس سيماني چشم اميد دوخته ام و تو را كه نميدانم كيستي و فقط ميدانم مثل هيچكس نيستي ,انتظار ميكشم.
بر هر ضريحي,بر هر شاخساري,بر هر قفلي,بر هر سبزه و گلي,بر هر باغ و گلستاني,بر هر خاطره و خاطره اي و بر تمامي لحظه هاي فرصت رو به پايانم
آمدنت را
دخيل بسته ام


چقدر امروز من شکسته ام... می خوام از دست تو بگريم تا برسم به اوج ابرا... دیگه حتی چشمامم کم آوردن توی این هجوم اشکا...
می دونی؟! راحته مردن... اما وقتی موندی دیگه تو باید بجنگی...
چرا حتی لحظه ها سنگین شدن.؟! همون دقایقی که با تو حتی یه لحظه هم نبودن.
سینه ی سنگین و پر غصه ی من... پر بغضه... تو کجا و دستای خالی و سرد من کجا..؟!
هی ! بیا ! کوچه ی این دل تنگه اما خالی از صدای پات..سرده اما منتظر برای هرم گرمای نفسهات.
کاش می شد فقط خوبی ها و لحظه های خوب و پرخاطره با تو بمونه تو خاطرم.
اگه کوچت بی صدا بود... ولی تا دلت بخواد گریه های من پر فریاد بود و هق هق. من تنها من خسته... هر چی باشم عاشق تو... قلبمو با هر دو دستم می ذارم سر راهت.
یه روزی شاید بمونی با دلم. تا از همه خستگی هام هیچی نمونه، بدم به باد و بزنم فریاد.
شاید که تو تا همیشه باشی پیشم.
من تنها، من خسته، پر دردم، پر غصه.
می دونم که تو می تونی و فقط خودت می تونی دستامو تو دست بگیری ببری تا اوج ابرا.


چه تهی شده ام ، من از معنی... و نفرین بر این واژه گان پوچ و بی معنی... که مرا نه به خروش ِ مواج ِ زندگی رهنمونند و نه به آرامش یکپارچه مرگ... چه بی حاصل حضوری دارند این واژه گان... بر این معصوم صفحۀ سفید ِ بی گناه... که دیگر نه دیده گان مرا تعریف می کنند و نه چشمان تو را افسون... مرده باد کلمه و خاموش باد جمله... که هر چه می گویند از حضور خستۀ من می کاهند و بر غیاب شکستۀ تو می افزایند... آخر به چه کار می آیید ای واژه گان گم گشته معنی... مرا به حال خود بگذارید... و ویران شوید... که از انبوه شما ، تنها دیواری ساخته می شود از آجر تلخ کلمه ، که چون به یک خط قرار گیرید و بر سطرها نشینید ، بی نفوذ دیواری گردید همچون این نوشتۀ منحوس... وهر چه بیشتر نوشته آید... دیوار جدایی میان من وتو را رفیع تر گرداند... و مرا در پشت این نوشته ها پنهان تر... پس دیگر نخواهم نوشت و هیچ نخواهم گفت... تا ویران شود دیوار و آوار گردد کلمات... که اکنون وقت خاموشی پرفریب لبهاست... وآغاز گفتگوی بی واسطۀ چشمها... بر چشمان گویای من همیشه خیره بمان....

شب تو اتاق تو تاریکی منتظر روشن شدن چراغ گوشیت باشی ...
یهو چراغش 
روشن شه ... قلبت بتپه ....
تاپ ...
تاپ ...
تاپ...
میری برش میداری ...
یعنی اونه ؟؟
رو صفحه میبینی ...
قلبت میشکنه ...
Battery Low ...
وقتی کسی نباشه قلبت رو شارژ کنه ...
چه فرقی میکنه ...
گوشیت خاموش میشه ...
آروم رو تختت کز میکنی
 ...
وتا خود صبح به خودتو بدبختیهات بد بیراه میگی...

+نوشته شده در جمعه 19 آبان 1391برچسب:,ساعت9:10توسط صادق | |

 

اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمی‌کنی
حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمی‌کنی

دلتنگ‌تر میشم ولی نشنیده می‌گیری من‌و
هنوز همه حال تو رو از من فقط می‌پرسن‌و

 

با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت
اصلاً نمی‌خوام بشنوم که اشتبا گرفتمت

داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود
گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبود

حقیقت‌و میدونی و ازم دفاع نمی‌کنی
کنار تو می‌میرم و تو اعتنا نمی‌کنی

مردم تو رو از چشم من امشب تماشا می‌کنن
فردا غریبه‌ها من‌و پیش تو پیدا می‌کنن

کاش اتفاقی رد بشی از کوچه‌های دلخوری
به روم نیارم که چقدر می‌خوام که از پیشم نری

هر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم
حتی واسه‌ی رفتنت پیش همه محکوم شدم


 

 


گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

 


 

+نوشته شده در شنبه 15 مهر 1391برچسب:,ساعت18:2توسط صادق | |


عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 

 

در همهمه این شهر ؛ در میان هیاهوی آدم ها

که شتابان به هر سو در حرکت هستند

صدای پر محبت تو در ذهنم تکرار می شود

صدایی که چون تکیه گاهی امن مرا در خود جای داده

و آهنگ زندگی را در خاطرم زمزمه می کند

و نبض زندگی

با نوازش خود قلب مرا در دست گرفته

تا طعم خوش نجابت تو را بر دلم نجوا کند

نجوایی از شقایق های همیشه عاشق

که به یاد داشته باشم توئی را که بذر یک دلی را در دلم کاشتی

بذری که این گونه مرا شیفته تو ساخت

که اینک این گونه بیقرارت شده ام...

http://www.ckhost.ir/images/87337320946359571745.jpg

 




 

منظره های دوردست را نمی خواهم

فقط پیش پایم را روشن کن

همین یک قدم کافیست

 

 

 

با نام و یاد تو آغاز میکنم که یادت امتداد نفس ها و روشنی دیده هاست .

 

بار الها : یادم یاد توست و دلم سوی آمرزش و مهربانی توست.

به امیــد تــو

ماه من...
غم و اندوه اگر هم روزی
مثل باران بارید
با نگاهت به خدا
چتر شادی باز کن
و بگو با دل خود
که خدا هست
خدا...

 

 

 

 

روزگار بهتری از راه می رسد

کسی نگفته است که زندگی کار ساده ایست،گاهی بسیار سخت و ناخوشایند می نماید.

اما با تمام فراز و فرودهایش، زندگی ...از ما انسانی بهتر و نیرومند تر می سازد.

حتی اگر در لحظه حقیقت آن را در نیابیم.

به یاد آر ...

که در آزردگی، رنج از خود دور داری،و در دلتنگی، بگذاری اشکهایت جاری شوند،

و در خشم خود را رها سازی،و در ناکامی بر خود چیره شوی،تا می توانی یار خود باش.

می توانی بهترین دوست خود باشی،اما به هنگام آشفتگی مرا خبر کن!

می کوشم، بدانم چه وقت باید در کنارت باشم.اما گاه ممکن نیست، پس خبرم کن.

عشق بالاترین هدیه ای است که می توانیم به یکدیگر بدهیم.و ایثار یکی از بزرگترین لذت هایی است که به ما ارزانی شده.

من اینجایم هر زمان و همیشه،تا هر آنچه دارم به تو هدیه دهم

 

جملات زیبا گیله مرد

عشق من

انگار که از خاطره آشنایی ام با توهزار سال گذشته است

که این چنین همه چیز، وهم و گنگ وخاموش در دورنمایی از مه وابرهای سیاه غوطه ورند

نمی دانم پس برای کدام خاطره است ، برای کدام نگاه و کدام لحن عاشقانه توست

که بغض گلوی امروز و فردایم را چنین فشار می دهد ...

من را فراموش کن من پراز زمستان های طولانیم

و حسرتی جاری در شریان زندگی !

من نیز تو را فردا به خاطر خواهم آورد

امروز برای ماندن کمی دیر است که کوچه های تنهایی ام دلواپس بازگشت منند

وخاطره ها منتظر که دستی بیدارشان کند

راستی دستانم التماس را فراموش کرده اند و دورنمای عا شقانه های نگاهم را تعطیل .

تو هم به خانه برگرد ، می بینی هوا ابریست برگرد و بدون من زندگی کن .

می رویم و با خود می بریم عشق هایمان را،

رازها و زخم های ناگفته را به زیر خاک یا آسمان

به این امید که شاید روزی ، جایی ناگفته ها را مجال گفتنی باشد

چی بگم


گاهی باید بی رحم باشی با خودت ...
باید دست دلت رو بگیری ٬ کنج خلوتی رو پیدا کنی
خیره شوی در چشمان دلت و بدون هیچ مقدمه و حاشیه ای برایش بازگو کنی
تمام آنچه را که خوب می داند اما نمی خواهد و یا شاید نمی تواند باور کند .
باید بی رحمانه تمام بغض کردن هایش را ضجه زدن هایش را نادیده بگیری

و باز هم بگویی ...

و آنقدر بگویی ...

تا باور کند تمام آنچه را که نمی خواست

الهی ....

 

 

 


بار ای باران ...

ببار ای باران ، ببار که غم از دلم رفتنی نیست، اشکهای روی گونه ام دیدنی نیست.
ببار ای باران که این تنهایی تمام شدنی نیست، آن لحظه های زیبا تکرار شدنی نیست.
ببار ای باران که شعر تلخ جدایی خواندنی نیست ، غم تلخی که در سینه دارم فراموش شدنی نیست .
ببار که دلم گرفته است ، چشمهایم از اشک ریختن خسته است.
ببار ای باران ، که سکوت این لحظه ها با صدای تو و صدای گریه هایم شکسته شود، دلم از غصه ها خالی شود و لحظه هایم مثل همیشه بارانی شود.
ببار ای باران ، آمدن تو مرا آرام میکند ، قطره های تو مرا از چشمان غریبه ها پنهان میکند.
چه آمد بر سرم که اینگونه پریشانم ، باور ندارم که اینگونه تنهایم .
چه آمد بر سرم که اینک آرزوی کسی را دارم که با من قدم بزند در زیر قطره های باران، درد دل کند با من در این حال و هوای دلگیر آسمان.
ببار ای باران که غم از دلم رفتنی نیست ، هوای سرد قلبم گرم شدنی نیست.
راهم را گم کرده ام در کوچه پس کوچه های شهر در این شب بارانی ، کجا بروم، من که سرپناهی را جز تو ندارم ای باران ، در آغوش چه کسی آرام بگیرم من که هیچکس جز خدا را ندارم ای آسمان.
ببار ای باران ، این آرامش ناخواسته ام را در زیر قطره های باوفایت از من نگیر ، بیوفا نباش ، ای باران با وفا تنها همین شب هوای مرا داشته باش

.

دلم

یک مزرعه میخواهد

یک تو

یک من

وگندم زاری طلایی رنگ

که هوایش ﺁکنده باعطرنفس های توباشد...

 

 

 

صدایت درگوشم زمزمه می شود

نگاهت درذهن مجسم ...

ولی من

تو را

می خواهم

نه خیالت را ..

 

 



 

تو که می آیی

پنجره ای باز می شود

پرده بی رنگ دلتنگی

کنار می رود

آرام میان جانم

خانه می کنی

 

ای دلم دیدی ماتت کردو رفت.....

خنده ای بر خاطراتت کردو رفت.....


من که گفتم این بهاره افسرده ایست.....

 

من که گفتم این پرستو رفتنیست....

آه عجب کاری به دستم داد دل.....

هم شکستو هم شکستم داد دل......
 

 

تصاویر رمانتیک عاشقانه

 

تمام چیزی که باید از زندگے آموخت ،

تنها یــــک کلمه است

"مےگذرد"

ولے دق می دهد تـــــا بگــــــــــــذرد...

 


 
به سلامتی تو،
تویی که این متن رو میخونی
تویی که دلت شکست
ولی مرام داشتی،
تنها موندی….
اما معرفت داشتی….
تو دختری که
تو این روزای سخت
از خیلی از نامردای مرد نما
مقاومتری و محکمتری….
تو پسری که
تو این روزای سخت
از خیلی زن نما های سنگدل
با احساس ترى،
لطیفتری
نه میگم بی خیال
نه میگم خوش باش…
بابت خوردن
مهر با ارزش آدم
رو پیشونیت
داری بها میپردازی
به نظرت نمی ارزه؟
می ارزه خوبم می ارزه….
به سلامتی تو…

 

 

زندگی یعنی من
زندگی یعنی تو

زندگی یعنی ما، با همه آنچه که هست
مثل دریا با رود
مثل آتش با دود

 

وخدا را دیدن واز او پرسیدن
راز این عشق که می سوزاند
همه ی هستی ما را هردم....


 

شاید آرام تــر می شدم
فقــط و فقـــط…

اگر می فهمیدی ،
حرفهایم به همین راحتــــی که می خوانی
نوشته نشده اند !!


نابینا به ماه گفت :دوستت دارم .

ماه گفت : چه طوری ؟ تو که نمیبینی .


نابینا گفت : چون نمی بینمت دوستت دارم.

 

ماه گفت: چرا؟

نابینا گفت:اگر می دیدمت عاشق زیباییت میشدم

ولی حالا که نمی بینمت عاشق خودت هستم

 

 

 

دستت را به مـن بـده

نـتـرس بـا هـم خـواهـیـم پـریـد

حـضـور و حـیـات و حوصله ی مـن از تـو

درد و بـلا و بـی کسی های تـو از مـن


گاهي دلم نمي خواست تو را ببينم،اما تو در كنارم بودي و نفس هايت يخ روزهايم را باز ميكرد.گاهي دلم نمي خواست تو را بخوانم،اما تو مثل يك ترانه زيبا بر لبم زندگي مي كردي.

 

من در كنار تو بودم بي آنكه شور و نوايي داشته باشم،بي آنكه بدانم تو از خورشيد گرمتري،بي آنكه بدانم تو از همه شعرهايي كه من ازبركرده ام شنيدني تري.من در كنار توبودم،اما دريغا نمي دانستم كه كجا هستم.نميدانستم از آسمان و زمين چه ميخواهم.هرشب در ديوان حافظ دنبال كسي ميگشتم كه مرا تا دروازه هاي قيامت ببرد.

من انگار منتظر بودم كه كسي بيايد كه قلبش زادگاه همه گلها باشد.وقتي به من نگاه ميكردي چشمهايم را بستم.وقتي در جاده هاي خاطره غزل خواندي ايستادم و خاموش ماندم.مهربانانه آمدي،سنگدلانه رفتم.از شكفتن گفتي،از خزان سرودم. ناگهان مه همه جا را فرا گرفت.حرفهايم مرطوب شد و چشمهايت با ابرهاي مهاجر رفتند.شب آمد و چراغها نيامدند،ظلمت آمد و چشمهايت نيامدند.شب در دلم چنان خيمه زد كه انگار هزاران سال قصد اقامت دارد.كاش ني ها از جدايي من و تو حكايت ميكردند.

اكنون ميخواهم دنيا پنجره اي شود و من از قاب آن به افق نگاه كنم و آنقدر دعا بخوانم كه تو با نخستين خورشيد به خانه ام بيايي.اكنون دوست دارم باغهاي زمين را دور بريزم،آنگاه گلهاي تازه اي بيافرينم و تقديم تو كنم...

جملات زیبا گیله مرد
 

رفاقت مثل آدم برفی میمونه،

درست کردنش راحت؛ اما نگه داشتنش سخت!

جملات زیبا گیله مرد

 

 

جملات زیبا گیله مرد

 

 

 

 

 

 

در خود می نگرم تا ببینم که خطا کجاست ...

 

بعد از کمی تامل و قدری سکوت پی میبرم :

آنجا که خالی از خداست ، خطاست . . .

به یاد می آورم، آنجا که از یاد او غافل شده ایم، به بیراهه رفته ایم ...

 

 

 

پرسند دنیا خواهی یا دوست ؟

گویم ای بی خبران : دوست همه دنیای من است ..

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت19:17توسط صادق | |

.

 

 

 

..

 

سال ها گذشته است...

باورت میشود زندگیم...

از آن روزی که دلم دیگر تاب نیاورد دلتنگی ها را که بخواهد در قلب بی قرارش نگه دارد...

آن روز، گمان می کردم عمر دلنوشته های دل بی قراری ام ماهی هم نمی شود حتی .

واینک، سال ها گذشته است... و من از آن روز آغاز بی قرارترم و بی تاب تر.

آنچنان که دل دلواپسی هایم دیگر به خیالت دلخوش نمی شود...

پر از حرفم  ، پر از واژه واژه عاشقانه هایی که خودم هم به سختی می فهممشان..

پر از حرف به حرف کلماتی از جنس احساس که خواندنشان سخت است و نوشتنشان سخت تر...

نمی دانم از کدام گوشه ی این دل نااستوار برایت بگویم...

دل بردی از من به یغما ..

دلواپسی عاشقانه شیرین است ، اما آرزومند آنم که هیچوقت در برزخ هجران تجربه اش نکنی...

سخت است نازنینم... نمی خواهم غمش توی قلب پاکت خانه کند...

آشفته ام ... می بینی...

نگاهت روی زمین دنبال کدام ستاره می گشت...

سرت را بالا بیاور... نه... نه تو حرکت نکن. بگذار من دستم را زیر چانه ات بگذارم و سرت را بالا بیاورم.

بگذار گونه های لطیفت را نوازش کنم.

نگاهم کن . نیازمند آنم که از دریچه ی چشمان روشن تو دیده شوم...

بگذار در برق چشمانت آتش بگیرم.

بگذار در حریم امن آغوشت آرام بگیرم.

مثل کودکی می ترسد از تاریکی شب از هجوم دنیای بی تو می ترسم.

بگذار در شب موهایت گم بشوم. ودرآغوشت پنهانم کن.

نمی خواهم جز تو را ببینم...

چی بگم

میدانی....

من هنوز هم در پس تمام اتفاق هایی که نیفتاده اند میشکنم

چشم هایت را ببند

گوش کن

اینجا یکی دلش را در آغوش گرفته و زیر آوار بغض هایش جیغ میکشد

بگذار جیغ بکشد

از صدای یکنواخت روزگار که بهتر است

الهی ....

+نوشته شده در دو شنبه 13 شهريور 1391برچسب:,ساعت19:6توسط صادق | |

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:20توسط صادق | |

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:,ساعت13:53توسط صادق | |

www.taknaz.ir - کارت پستال های بسیار زیبای عاشقانهسکوت نکن، سکوت آخرین حرف نیست!

بار دیگر دلم دارد زیر بار غم می شکند خدایا کمکم کن! به فریادم برس طاقت دوباره شکستن را ندارم!

 

 

 

 

 كارت پستال هایعاشقانه - لحظات تنهایی

 

 

 

از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میكنم و آرزو میكنم كه كاش برای یك لحظه فقط یك لحظه آغوش گرمت
را احساس كنم ، میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگراز گریه كم نشوم . تو مرا به دیار محبتها
بردی و صادقانه دوستم داشتی پس بیا و باز در این راه تلاش كن اگر طاقت اشكهایم را نداری . در راه عشقی
پاك تر و صادقانه تر، زیرا كه من و تو ما شده ایم پس نگذار زمانه بیرحم دلهایی را كه از هم جدا نشدنی
ست را به درد آورد دلم را به تو دادم و كلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه كردم چه شبها كه تا
سحر به یادت با گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس كشیدم
پس تو ای
سخاوت آسمانی من ، مرا دریاب كه دیوانه وار دوستت دارم .

فقط برای تو ...........


 

 

غرقم غرق در افکار دور


غرق در اعماق یک دریا پر از غرور


این منم دور از خودم دور از عشق


به کجا ره می سپارم نمی دانم


کاش می دانستم چه چیزی بین من و خودم، بین من و تو فاصله انداخت!


ولی می دانم روزی پیدایت خواهم کرد


به همین زودی به همین سادگی


این ره را خواهم رفت تا به انتها


با دلی پرامید خواهم رفت


با قلبی سرشار از عشق خواهم رفت


با خدا خواهم رفت!

 

کاش

 

می شد

فاصله را دور زد

 

کاش

می شد

عشق را احساس کرد

 

کاش

می شد

اشتباهات را خط زد

 

کاش

می شد

عشق را باور کرد!

 

 

از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میكنم و آرزو میكنم كه كاش برای یك لحظه فقط یك لحظه آغوش گرمت
را احساس كنم ، میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگراز گریه كم نشوم . تو مرا به دیار محبتها
بردی و صادقانه دوستم داشتی پس بیا و باز در این راه تلاش كن اگر طاقت اشكهایم را نداری . در راه عشقی
پاك تر و صادقانه تر، زیرا كه من و تو ما شده ایم پس نگذار زمانه بیرحم دلهایی را كه از هم جدا نشدنی
ست را به درد آورد دلم را به تو دادم و كلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه كردم چه شبها كه تا
سحر به یادت با گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم چه روزها با خاطراتت نفس كشیدم
پس تو ای
سخاوت آسمانی من ، مرا دریاب كه دیوانه وار دوستت دارم .

فقط برای تو ...........


 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدروزگار عشق ورزي ها گذشت
مرغ بخت ما از اين صحرا گذشت

آن صفاي خنده ها از لب گريخت
آن بهار عشق بي پروا گذشت

سينه هستو گرمي آغوش نيست
بوسه هستو گرمي لبها گذشت
عمر بودو عشق بودو ياد بود
فرصتي دلخواه بود اما گذشت
آدمي در رنج غربت رنگ باخت
بس كه تنها آمدو تنها گذشت
خاطر ما روي آرامش نديد
عمر ما چون موج بر دريا گذشت
در سخن بودم شبي با آيينه
گفتم آن شادي چه شد ؟
گفتا گذشت ...!!
گفتم آن لبخند مستي بخش كو ؟
گفت : خوابي بودو چون رويا گذشت


تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد
 
 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.comشب از مهتاب سر میرهتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com تمام ماه تو آبهتصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com شبیه عکس یه رویاست تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com تو خوابیدی جهان خوابه! تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com زمین دور تو میگرده تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com زمان دست تو افتاده تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com تماشا کن تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com

 

تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعكس، كد موسیقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar-20.com 

 

 

 

 

 

صبر کن سهراب

گفته بودی قایقی خواهم ساخت

قایقت جا دارد؟

من هم از همهمه اهل زمین دلگیرم

تصاویری برای نوازش روح انسان - www.taknaz.ir

گل نازم تو با من مهربون باش

 

واسه چشمام پل رنگین کمون باش
اسیر باد و بارونم شب وروز
من عاشقی دلخونم
شکسته ی محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل ناز آسمونم بی ستاره است
مثه ابرا دل من پاره پاره ست
دوباره عطر تو پیچیده در باد
نفس امشب برام عمر دوباره است
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل نازم بگو بارون بباره
که چشماتو به یاد من میاره
تماشای تو زیر عطر بارون
چه با من می کنه امشب دوباره
شب و تنهایی و ماه و ستاره
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
 

 
تصاویری برای نوازش روح انسان - www.taknaz.ir

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

 

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر

هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

 

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

 

www.taknaz.ir - کارت پستال های بسیار زیبای عاشقانه

شکوه کن_گلایه کن_بگو


 

از ستاره های آسمان شهرتان


 

از ترانه های تازه ای که گوش می کنی


 

از پرنده ای که روی بامتان نشست


 

بی خیال حرف دیگران«سلام!»


 

دیدی ای دل www.taknaz.ir - کارت پستال های بسیار زیبای عاشقانهکه غم یار دگر بار چه کرد


 

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد


 

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

وای از آن مست که با مردم هشیار چه کرد


 

اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار


 

طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد


 

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر


 

وه که با خرمن مجنون دل انکار چه کرد


 

ساقیا جام میم ده که نگارندهء غیب


 

نیست معلوم که در پردهء اسرار چه کرد


 

آنکه بر نقش زد این دایرهء مینایی


 

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد


 

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت


 

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

عکسهای عاشقانه و احساسی ( مهر) - www.taknaz.ir

قحطی عشق


 

گل می دهد دوباره غزل در هوای تو


 

دارد بهار می چکد از چشمهای تو


 

گل می دهد دوباره در این قحط سال عشق


 

احساس شاعرانه من از صدای تو


 

love-knot.blogfa.com


 

از هر که دیده ام به خدا مهربانتری


 

دریا! دلم گرفته در اینجا برای تو


 

در کوچه های خلوت شعرم قدم بزن


 

بگذار تا نفس بکشم در هوای تو


 

امشب به احترام تو این شعر ساده را


 

آماده کرده ام که بریزم به پای تو


 

وقتی تو می رسی نفسم تازه می شود


 

احساس کرده ام شده ام مبتلای تو


 

شب با هزار دلهره خوابم نمی برد


 

وقتی دریغ می شود از من صدای تو


 

درا ببند، حوصله کن، ها، غریبه نیست


 

از راه دور آمده این آشنای تو


 

کنج غربت


 

نمی دانم چرا ویرانم امشب


 

زمکر آسمان گریانم امشب


 

ز روح زرد و بی روح زمانه


 

به سوی آسمان نالانم امشب


 

گالری عکس میهن سیستم فقط عکس عاشقانه جدید


 

ز رنج خانمان سوز جدایی


 

خدای من چه بی سامانم امشب


 

درون سینه ام یک راز پنهان


 

مثل خستگان بی جانم امشب


 

چو پروانه برای وصل جانان


 

گهی افتان گهی خیزانم امشب


 

اسیری دلشکسته کنج خلوت


 

کویری در پی بارانم امشب


 

چو غنچه باز گشتم در وصالت


 

ولی افسوس سرگردانم امشب


 

دو چشمم را نهادم بر سر راه


 

به امید سحر می مانم امشب


 

 

زندگی یک بازی درد آور است


 

زندگی یک اول بی آخر است


 

زندگی کردیم اما باختیم


 

کاخ خود را روی دریا ساختیم


 


 

لمس باید کرد این اندوه را


 

بر کمر باید کشید این کوه را


 

زندگی را با همین غم ها خوش است


 

با همین بیش و همین کم ها خوش است


 

باختیم و هیچ شاکی نیستیم


 

بر زمین خوردیم و شاکی نیستیم

 

 

v

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 




 

 
 

+نوشته شده در پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:,ساعت18:18توسط صادق | |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد