Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


آخرین نفس را در این قفس برای تو می زنم

موزیک ،تصاویر،اس ام اس،مطالب آموزشی

جاذبه سيب، آدم را به زمين زد…

و جاذبه زمين، سيب را…

فرقي نمي کند،

سقوط، سرنوشتِ دل دادن به هر جاذبه‌اي، غير از خداست.

به جاذبه‌اي مي انديشم که پروازم مي دهد.

خدا…

 

قاصدک

برو آنجا که تو را منتظرند...

به ياد داشته باش هر وقت دلتنگ شدي به آسمان نگاه كن .

كسي هست كه عاشقانه تو را مي نگرد و منتظر توست .

اشكهاي تو را پاك مي كند و دستهايت را صميمانه مي فشارد .

تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت .

و اگر باور داشته باشي مي بيني ستاره ها هم با تو حرف مي زنند .

باور كن كه با او هرگز تنها نيستي. فقط كافيست عاشقانه به آسمان نگاه کنی

روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ،به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان، ای خورشید خاموش نشدنی
همچو یک رود که آرام میگذرد،عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،وفاداری و عشق این روزهایت،امیدی است برای خوشبختی فردایت
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت، که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند
چه با شوق میخوانم چشمانت را و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را
گفتی دستهایم گرم است، گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است،
چقدر قلبت زیباست...
چه بی انتهاست قصر عشق تو و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند

 

 

کاش می فهمیدی

 

 برای این که تنهایم تو را نمیخواهم؛

 

برعکس …

برای این که میخواهمت ؛ تنهایم …!!!

 

"مــن"

 

به دنــبال

 

"تــويي" مي گــشت

 

بــراي " مــــــا " شــدن

 

دريــغ که 

 

بــازي را

"او" بــــرد....

 

+نوشته شده در پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت21:31توسط صادق | |

عشق من

بگذار یک بار دیگر در قلب تو به دنیا بیایم.

بگذار یک بار دیگر عاشق بشوم و پا برهنه در آسمان راه بروم.

این هوای دم کرده را کنار بزن !! بوسه های خاک گرفته را از پستو بیرون بیاور !!

دستی به صدای خسته ام بکش !!

بگذار یک بار دیگر به تو سلام کنم.

سلام به ساعت شش صبح که سایه تو از خورشید می گذرد و ستاره های خواب آلود را بیدار می کند.

سلام به یکایک انگشتهای تو که می تواند نقاشی های مغموم مرا از شیشه های مه گرفته پاک کنند.

سلام به اتوبوسی که نفسهای گرم تو را با خود به دور دست می برد.

بی تو به سفر نخواهم رفت نگاه تو در هیچ چمدانی جا نمی گیرد.

بی تو خوابهای مشوش من تعبیر نخواهد شد

و کسی ترانه هایم را در چهار راه خاطره زمزمه نخوا هد کرد.

بگذار کلمه های مرده ام را درون صدفهای صورتی جای دهم

و آنقدر نگاهت کنم که گونه هایم به رنگ نارنجها شوند.

بگذار قبل از اینکه آخرین سیب بر زمین بیفتد ، نام تو را یاد بگیرم.

بی تو بیدار نخواهم شد و صورتم را در رود خانه های عاشق نخواهم شست.

بی تو گیتارها گنگ خواهند شد و بوته های نعناع خشک خواهند شد.

بگذار دهان به دهان خوانده شوم تا به دهان شیرین تو برسم .

آنگاه شعر کوتاهی شوم در دفتر

خا طرات تو :

دلم خسته شد از بی همزبانی               مبادا طی شود فصل جوانی

برای تو ، برای تو بمانم                    برای من ، برای من بمانی

 

چی بگم

 

زمان گذشت بدون توجه به چیزهای کوچکی که کم هم نبودند

چیزهای کوچکی که حداقل می توانستند تحمل کردن زندگی را آسان تر کنند

گاهی فرصت نبود

گاهی حوصله

و من خیلی دیر این را فهمیدم

خیلی دیر

هر چند که شاید هنوز هم پشت این همه سیاهی

کسی ، چیزی پیدا شود که نام من را از یاد نبرده باشد

 

الهی ....

+نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت12:57توسط صادق | |

امسال هم  تموم میشه و من میمونم و نداشته هام....

انگار وقتی قرار به نبودن هاست... فرقی نمی کنه چند وقته نیستی..

از همان لحظه ی نخست دلتنگم .

چیزی نگفتم ،

نه اینکه چیزی برای گفتن نداشتم ، شاید خیلی چیزها رو واسه نگفتن داشتم  !

انگار فقط افسوس ماند برای من و تمام آرزوهای خوبم برای تو .

که به تو سپرده بودمش با هزار و یک امید .

و امروز ساده شکست  ...

دلم می خواد بلند بلند بخندم به دنیا ، به خودم . اما نه به تو .

میگن آروم باش ...

هستم . آنقدر که حتی تو هم نمی تونی نا آرامی درونم رو بفهمی ...

حس میکنم زیر واژه ی اسمت دارم رسوب میکنم ...

بیخیال ... به هر دری که میزنم دوباره میرسم به تو !

بــاید دلم را بکنم از دلَت ، و برای کندنش اجازه ندارم  به حریم خصوصی دل تو پا بگذارم .

پس این كار را به تو محول می كنم ...

اگر کنده شد ، برایت  آسمانی پر از ستاره های چشمك زن ، و هـــرشب ماهی كامل ، كنار می گذارم .

و تمام عشق شیرینی که در دلم برایت ساخته ام در ماه تلنبار می كنم ...

و درست رو به روی پنجره ی اتاقت می گذارمش ...

فقط بدان اگر هرشب با دیدن ماه ، صدای چکه های اشک هایت تمامی نداشت

دل من لا به لای آن چه كه در ماه تلنبار كرده بودم گم شده و بر نخواهد گشت .

تو می دانی و دلَت ... !

و وقتی هر شب یک ماه کامل داری حواست رو بیشتر جمع کن

چون یک پای معامله میلنگد ....

 

چی بگم

 

خواستم خودمو گول بزنم ؛ همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای و گفتم : فراموش
یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه

 

الهی ....

 


+نوشته شده در چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت12:51توسط صادق | |