Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


آخرین نفس را در این قفس برای تو می زنم

موزیک ،تصاویر،اس ام اس،مطالب آموزشی

 

 

یک قلــب پـــاک؛
از تمــــام مــعـــــابـــد و مســـاجــــد
و کلیـــســـا هــــای دنیـــــا مــقـــدس تـــر است .

اگر دلت گرفت...

 سکوت کن...

این روزها هیچکس معنی دلتنگی را نمیفهمد!!!

  

 

 

بوی پاییز مست می کند هوای دلم را

چشمانم ابری می شود و می بارد غصه های ناگفته اش را

درونم میتراود هر لحظه ، تا نفسی تازه تر کنم و بنویسم

تا آرامش بیابم !!

پاییز را دوست دارم ...

با تمام سردی دست بی اعتنای خزانش و تلخی خرد شدن رگ و پود برگهایش ..

این روزها با تلنگری از ادراک درونم خرد می شود ..

خوش به حال دلم !!

این روزها نگاهم دقیقتر شده واحساسم حساس تر ..

آنقدر همه چیز عوض شده و رنگ به رنگ كه خود را نیز نمیشناسم !

غریبه ای هستم با خودم و دنیای آدمها ..

هر روز كه می گذرد ، به معنای عمیق تنهایی نزدیكتر می شوم ..

می دانم روزی خودم را می یابم ..

و این لبخند  که اینک نمادین لبم را می نوازد،

تا دلم را ، نگاه سرد بی تفاوتی ها نشكند !

همیشگی بر لبانم بوسه می بازد ...

خدایا از اعماق قلبم شُکر..

به اشکهایم می بالم و حسادت می کنم

چون به یاد تو و مهربانی هایت

همیشه بر گونه هایم  می لغزد و می درخشد

چی بگم

اینی که روزا ابری باشه و کوتاه ..

اینی که تو حیاط خونه پر بشه از برگ درختا ...

اینی که بشه سرمای هوا رو لمس کرد با وزش بادها ..

چقدر می تونه دلگیر کننده باشه .

وقتی که دل ت گرفته باشه ..

الهی ....

 

چقدر تنها مي شوم وقتي نمي گويي كه

 دوستم داري!

 ديروز هاي رفته ام را ورق زدم

 از عاشقانه هاي ناتمام

 تمام روياهايم در كوچه پس كوچه هاي غرور گم شدند

 و امروز

 ياد تو

 تنها ترنمي است،از تولد بي كسيم

 غريبانه به زمزمه ي انتظار مي انديشم

در را کـه مــی بـــندی ،
بـــــاد هــــم ..
پــشت ِ خــانـه ات ..
زوزه
مــی کــــشد !
مـــن کــــه مـــــنم

وقتی بغضم شکسته شد...
 
و نفس هایم؛
 
غرق شد در اندوه و بی تابی،
 
فقط "سکوت" با من بود!!
 
.گاه گاهی که تنم..
 
خسته از لحظه ها؛
 
به سوی تلخ ترین مرداب زندگی کشیده می شد،
 
و شب هایی که بالشم
 
خیس می شد از اشک شبانه حسرت...
 
فقط "سکوت" با من بود

 

بهار من یه پنجره است به روی یك كاج بلند ...

دودكش سیمانی و آسمانی نیمه ، كه گاهی پرنده ای از ان میگذرد ...

باور كنید من نگران نیستم !

حتی وقتی این آسمان آبی كوچك در منقار خونین كركسی گم میشود .

بر بوم خیال من همیشه جفتی كبوتر سپید پرواز میكنند ؛

 من نگران نیستم حتی وقتی كه سبوی سر ریز كرده بغض هایم را میشكنند ...

آری ...!

كمی دیر شده اما آمده ام

آنقدر دویده ام تا به گرد راهت رسیده ام ..

چهره ات خاموش است اما زبانه های اتش را روی سینه ات میبینم ..

زبانه هایی كه هست و نیست را میسوزاند !

آمده ام تا به صحرای چشمانت شكوفه بدهم ..

آمده ام تا كاری كرده باشم ..

آمده ام تا دل خسته ات را كنار اقاقی ها بگذارم ...

میدانم دیر شده است ..

اما آمده ام ...

 الهی ..

بعلت بارش بی وفایی ...جاده عشق لغزنده است..لطفا" بامحبت حرکت کنید.....

خدایا!

      به من توفیق

         تلاش در شکست

                صبر در نومیدی

                    رفتن بی همراه

                         کار بی پاداش

                                 فداکاری درسکوت

                                          دین بی دنیا

                                           عظمت بی نام

                                        خدمت بی نان

                                      ایمان بی ریا

                                خوبی بی نمود

                         عشق بی هوس

                     تنهایی در انبوه جمعیت

                    ودوست داشتن

                  بدون آنکه دوست بداند،

                  روزی کن!

                  آمین یا رب العالمین!

 

 

سکوت میکنی
و فریاد زمانم را نمی شنوی !
... یک روز !
من سکوت خواهم کرد و تو آن روز............
برای اولین بار مفهوم "دیر شدن " را خواهی فهمید...

 

گاهی در فراسوی این لحظات از خود می پرسم

با خود چه کردی

که همچون باران می باری ... همچون باد گریزانی

و همچون تاریکی در هراس

حتی چشمانت را در کلبه ی وجودش نیافتی

تو خود ، او بودی و او تو نبود

چه بد کردیم به خود

هر چیز زمانی دارد

نفس هم که باشی

دیر برسی

من رفته ام ....

ما در هيچ حال

 قلب هايمان خالي از غم نخواهد شد

 چرا که غم

 وديعه يي ست طبيعي که ما را پاک نگه مي دارد

 انسان هاي بي اندوه

 به معناي متعالي کلمه

 هرگز " انسان " نبوده اند و نخواهند بود

 از اين صافي انسان ساز نترس

 

 

از اینجا که هستم تا

آنجایی که هستی

وجب به وجب دلتنگتم 

آغوشی باش و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن ،
بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود ،
فقط نگاه باشد و نفس ،
زندگی آنقدرها دوام نمی آورد ،
همین حالا هم دیر است..!

گاهی سخت میشود

دوستش داري و نمي داند

 دوستش داري و نمي خواهد

 دوستش داري و نمي ايد

 دوستش داري و سهم تو از بودنش

 فقط تصويري است رويايي در سرزمين خيالت

 درونم غوغاست ،ساده میشکنم باهر تلنگری

اینگونه نبودم

اینگونه شدم

 

 

دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد

آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد

اشک کم رنگ شفق یافت ز بی مهری یار

طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر

و که با خرمن دل افگار چه کرد

ساقیا جام میم ده که نگارنده غیب

نیست معلوم که در پرده ی اسرار چه کرد

وانکه پر نقش زد این دایره مینایی را

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق اتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

چمدانت را که به دست می گیری
چیزی در من از دست می رود…
باور کردنی نیست
که چگونه
حجم اینهمه خاطره
در چمدان کوچکت جا می شود !
فریاد می زنم اگر
این بغض لعنتی امانم دهد !
امان نمی دهد…
پس آهسته زیر لب می گویم:
"مراقب خاطره هایمان باش"...
 

 

 

 خوب نگاه کن.. من همونم با همان احساس همیشگی .
ولی ته دلم... میخوام ببرمت به میهمانی چشم های خسته ام که میخواستم عمری بسته نگهش دارم...
حالا که خوب نگاه میکنم می بینم ، تو خلوتم کسی قدم میزنه...
نگاهتو ازم نگیر و دست هاتو...
حس میکنم حتی نمی خوام به لحظه ای پلک زدن ، مسیر نگاهت به منو سد کنی...
دوست دارم نگاهت ، تنهائی منو بازیچه مردمک هاش کنه...
می ترسم بگی چه خودخواهانه است خواسته ام ..
اما...
حتی اگه نمی خوای ، منو تو یه قاب شیشه ای بذار و تا ابد نظاره ام کن...
اون وقت اون هجوم آدما تو زمین یخ زده ... برای همیشه خاطره است
مگه نه اینکه گفتم مهم فقط توئی  ...
میدونم مونده ای که با کدام نوا ، و با کدام حرف ، و با کدام حس ، تنهائی ام رو تجربه کنی    ..
دلخوشم به بودنت و دلتنگم به نداشتنت ..
میدونی دلتنگی هام چیه ؟
به همین سادگی... دلتنگ دست های سبزتم و دلتنگ نگاه شکلاتی ات...

برای تو مینویسم....
میروم....
پشت خواهم کرد به تمامی تپشهای این دقایق...
دل خواهم کند...
بی تو خواهم زیست...
گوش خواهم سپرد...
فریاد خواهم شد...
مهربان نخواهم بود...
دل نخواهم سپرد...
آرام تر که شدم...
بی تو خواهم
مرد

از تو گفتن سوزش چشم می آورد و از تو نگفتن تورم گلو

 بگویم یا نگویم؟؟؟

 

 

دلم برای یواشکی هایمان تنگ شده...

یواشکی حرف زدن شبونه تا صبح...

برای بوسه های پشت گوشی تلفن...

با صدای آهسته گفتن " دوسـتــتــ دارمـــ "

 

دیگر از تنهــــــایی خستـــــه شده ام...

به کلاغــــها زیر میـــــزی میــــدهم ،

تا قصـــه ام را تمــام کنند...

شب خوابیدی تو تختت ، هی قلت می خوری...

بعد گوشیتو بر می داری می نویسی خوابم نمی بره...

سرد می شی ، بغض می کنی !

می بینی هیچکس و نداری که اینو واسش بفرستی...

تنهایی سخته...

خیلی...

گاهي بايد نباشـــــي؛ تا بفهمـــــي نبودنت واسه كي مهمـــــــه!

کيه که ازت خبر مي گيره کجايي؟؟

کيه که بهت ميگه جات خاليه!

کيه که نگرانت ميشه و ميگه هرجا رسيدي يه خبر بهم بده!

اونوقـــــــته كه ميفهمي بايد هميشه با كــــي باشي !!!

من " ندار " بودم عروسک قصه ام پرید!

" دارا " که باشی ...

" سارا " با پای خودش به سراغت می آید...

 

از تنهایی هایم یاد گرفتم

 جلوی تنها دختری که زانو می زنم، دخترم باشد.

 آن هم برای بستن بند کفش هایش...

چه حس قشنگیست

من با خیال خوب تو به خلوت نشسته ام و هیچ كس این محفل تنهایی را به هم نمیزند

به چشمانم بنگر كه چه صادقانه به لبخند اعتراف میكنم و از تو برای محبت اقرار هم نمیگیرم

امشب ؛ من ای كاش و حیف و اگر را از یاد برده ام

زیرا تمام من خیال توست ..

وقتی تمام زیبایی ، دنیای من باشد و خیال تو ، جایی برای فلسفه زمین نمی ماند ..

زیباترین ترانه من یك سكوت ساده است با طنین صدای تو

و شب ، تمام موسیقی شعرهایم در بند چشمهای تو است

و ردیف سیاه مژگانت كه از دریچه نگاهت برای من بلند ترین قصیده عالم است

سكوت باید كرد . با این حرفهای ساده ، و این لحظه های سبز ..

آری  ، نگاهمان در پهنه غروب تمنا ایستاده اند

مثل پلی كه بی قراری را به شبهایمان می رساند و من ..

و من قداست زندگی را فریاد میزنم كه همه ی من از توست ..

ای خواهش زندگی ام ..

 چی بگم

این روزهــــایم به تظاهر می گذرد ..

تظاهر به بی تفاوتی،

تظاهر به بی خیـــــالی،

به شادی،

به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست .

اما  !چه سخت می کاهد از جانم این نمایش ...

 الهی .... 

www.smsplz 6 سری شانزدهم تصاویر متحرک عاشقانه – اذر ماه ۹۲

سکوت سرد فاصله ها تنم را می لرزاند

وقتی به نبودنت فکر می کنم

می سوزم به یاد روزهایی که بودنت را نفهمیدم ... 

http://s1.picofile.com/file/7325272147/tarahaan_esfand_hedyeh6.jpg

 نه با خودت چتـــر داشتی

نه روزنـــامه

نه چمـــدان…

عـــاشقت شدم…

از کجا می فهمیدم مســـافری؟؟؟

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com 

 

سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند

 که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی

 قصه عشق "انسان" بودن ماست . . .

www.smsplz 11 سری پانزدهم تصاویر متحرک عاشقانه – اذر ماه ۹۲

خداحافظ تو با اینکه هنوزم می میرم برات

خداحافظ تو ، می سوزوندم آتیش خاطرات

خداحافظ تو تا قلبم به تنهایی عادت کنه

تا اشکم به چشمام خیانت کنه

 

 

می روم سراغ پرسه های هر روز زمستانی ..

سراغ دلتنگی های زمستانی ، كه هنوز تمام نشده اند ..

فصلی كه در قلبم شكوفه های سیب به ظهور نشست !

می روم کمی گم شوم ، در کوچه پس کوچه های دل ...

پس کوچه های نا آشنایی ، که همه شان به هم راه دارند و هیچ وقت تمام نمی شوند ..

کوچه پس کوچه هایی که وقتی به بن بستش برسی خودت هم می شوی جزو گم شده ها ..

امشب ، دل ، شكسته در بستر تنهایی دل ..

می روم تا گم شوم در تاریکی شب های بی حوصله ی زمستانی ..

انگار در هجوم ممتد سایه و سكوت سرد لحظه ها ، در نگاهم خاطره ها جان می گیرند ..

انگار افکار تلخی برگستره ی ذهن قدم می گذارد .

لحظه های جانگداز حسرت ، در حصار تنگ و بی روح می نشیند ..

می خواهم خاطره ای باشم كه از یاد رفته ام ..

می روم ، رنجور و بی آرزو ، در بطن سکوت جفای زمانه ، با غم فراق بشکنم ..

چه دلتنگم امشب ..

انگار شمعی در همین نزدیكی آرام آرام گریه می كند!

من كه در چشمانم اشكی نشسته ..

آرام و بی صدا میان رنگها گم می شوم ..

 چی بگم

 در ساحل ، كنار دریا،

می گذارم پاهای خسته ام ، با نرمی شنها در هم بیامیزد ..

می گذارم تا رد پایم بر ساحل بماند ..

تا نبض خیس صبح  ... تا ...

وقتی برگشتم .

ای كاش سلامم كهنه نباشد ...

 شایــــــــــــــــد!!!

الهی .... 

تقدیم به بهترینم

13 Love[WwW.KamYab.Ir] تصاویر متحرک عاشقانه و احساسی 

تحقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی
هر چی میخواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست  تقدیر را باور نکن
تصویر اگر زیبا نبود نقاش خوبی نیستی
از نوع دوباره رسم کن 
تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد افرید
  آزاد آزاد آفرید
پرواز کن تا آرزو
" زنجیر را باور نکن"

من معتقدم،
هرگونه اخلاق باید بر این اصل استوار باشد
که هیچ کس خود را ارزشمندتر از هیچ کس دیگر نشمارد ...

 میخواستم زندگی کنم،راهم را بستند

ستایش کردم،گفتند خرافات است

عاشق شدم ،گفتند دروغ است

گریستم،گفتند بهانه است

خندیدم،گفتند دیوانه است

دنیا را نگهدارید!میخواهم پیاده شوم!!!!...

 برای بودن ؛ گاهی لازم است که نباشی

! شاید نبودنت ؛ بودنت را به خاطر آورد ...

اما دور نباش ... دوری همیشه دلتنگی نمی آورد ...

فراموشی همان نزدیکیهاست ... !!!

 غروب لب دریابی تو ...؟

"آرامش" یعنی تو زندگیت به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نباشی.

اینطوری دیگه نه حسرت به دست آوردنشو میخوری٬

و نه غُصهء از دست دادنشو!

 

*میان ربنای سبز دستانت دعایم کن توکه*
* آهسته میخوانی قنوت گریه هایت را*

ذوق يک لحظه وصال تو به آن مي ارزد
 که کسي تا به قيامت نگرانت بنشيند

 

+نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت17:4توسط صادق | |