هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی, یـــک نقطـــــه, یـــک لبخنـــــد, یـــک نگــــــــاه, یـک عطر آشنـا, یــک صــــــــدا, یــک یـــــــــــاد, از درون داغونـــت می کــــند, هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی مثل درخت باشید که در تهاجم پاییز هرچه بدهد روح زندگی را برای خویش نگه می دارد من به آمار زمین مشکوکم وقتي كه خاطرات گذشته در دل خاموشم بيدار مي شوند بياد آرزوهاي در خاك رفته. اه سوزان از دل بر مي شكم و غم هاي كهن روزگاران از كف رفته را در روح خود زنده مي كنم. برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کرد تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم و بر صورت مه آلودت می لغزیدم ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت را وقتی از آن می گذشتی در خود داشته باش که مرهمی شود برای دلتنگی هایم مي خواهم تو را با اعماق وجودت درك كنم.كلمه هايت را با جان خواهم شنيد من مخاطب ناشناس دنياي تو ام.مي خواهم بي آنكه نسبتم را با احساست بداني در من زندگي كني.مي خواهم رسالت صادقانه زيستن را به يكديگر بياموزيم.بگذار مفتخر باشيم به هويتمان نه محكوم به جنسيتمان.بعد از آن ديگر من به جنس تجربه هايم با تو خواهم انديشيد.بگذار جاذبه بعد از حقيقت رابطه شكل بگيرد.نمي خواهم براي رسيدن به تو خود را از حقيقت تو محروم كنم.نمي خواهم عامل تحريك من نيازم به داشتن تو باشد.بگذار شائبه هاي وجودي تو مرا صدا كنند.مگذار،مگذار،مگذار بي آنكه چيزي از تو بدانم انتخابت كنم.مگذار عشق تا به اين اندازه ويرانگر باشد.نمي خواهم بي آنكه بشناسيم دغدغه ات شوم.نمي خواهم بي آنكه در دايره ي شعورت باشم در حصار احساست حبصم كني.نمي خواهم ظرف دانسته هايم از تو آنقدر خالي باشد كه به وهمي بي هويت دل سپرده باشم.بگذار هر چه هستم را نفس بكشم.از من چيزي در خود مساز كه نيستم.از تو چيزي در خود نخواهم ساخت كه نيستي.هر انساني پيامبر زندگي خويش است عزيز جانم مگذار عشق حقيرمان كند.باور كن تنها اينگونه آنچنان كه لياقتش را داريم عاشقي خواهيم كرد. زیبای من سلام دیشب دور از تو قلم برداشته و متن زير را برايت نوشتم تا بداني دور از تو چه مي كشم . من نمي گويم با من حرف نزنی مي ميرم ولی اگه حرف بزنی زنده می مونم حالا احساس امشبم را بخوان : تو شب را با بالش خيس از اشك بسر كردن و از ترس اينكه دلدارت دور از تو چه مي كند و دستت را بي هوا به سويش كه دردسترست نيست دراز كردن وخود را در حفره هاي تنهايي يافتن را تا حالا حس كرده اي ؟؟؟ تو براي گريه كردن منتظر اشك شدن و بي دوست بودن را با تمام وجود در يافتن و با حسرتهاي بي پايان به اميد اينكه روزي شايد فقط یه جمله محبت آمیز از او بخوانی و بيهودگي اين انتظاررا تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ به كسي دل بستن و دور از شهوت شبها را با موزيك حسرت و ترنم اشك به صبح رساندن و تك تك اميدهاي به ياس تبديل شده دلت را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ تو زندگي كردن با روح دوست و شبها را به ياد مهتاب رويش و ستارگان چشمان دلدارت به صبح رساندن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ تونبض و تپش عشق را در رگهاي دستانت كه هر لحظه شوق در آغوش گرفتن يارش را دارد و خود را در تنهايي شب ميان گريه هاي سياهي شب محصور ديدن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ تو به درون وتفكرات عاشقانه برگشتن و سراپا درد عشق بودن و درمان نداشتن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ تو تا لحظه اي كه اشك چشمانت خشك نشده گريه كردن و با نگاههاي عميق پر ازحسرت عشق به همه جا نگاه كردن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ تو كسي را كه بيش از همه دوست داري و دستت به آن نميرسد و بدون حضورش لحظه اي آرام و قرار نداشتن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ تو محرم اسرار تنهائيت فقط قلم وكاغذ بودن و چشم به سفيدي كاغذ و اشك قلم دوختن را تا حالا احساس كرده اي ؟؟؟ نمي دانم ..... ولي من تمام آنچه كه گفتم با تمام وجودم احساس كرده ام . تو هم بنويس دردها و حسرت دور از يار بودنت را به دست چه كسي درمان خواهي كرد . بزرگ که می شویم ، غصه ها زودتر از ما قد می کشند ، دردها نیز !!!!!!!!! غافل از این که لبخند هارا ، در آلبوم کودکی جا گذاشتیم.... حیف........ یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که در سال جدید اندکی با خودم مهربان باشم من دلم گرفته است هر چه می روم نمی رسم رد پای دوست… کوچه باغ عشق… سایبان زندگی کجاست ؟؟؟؟ از زیـر سنـگ هم کـه شده پـیدایم کـُن … مـدت هاست که تـنهـایی هـای مـرا … دست هـای جـستجوگـری لـمس نکـرده انـد یـادَت بــآشــَــد : همیشه که نه !ولی گاهـــــــی .. عشــــ♥ــــق یــ ـعنـﮯ: وقتی کسی رو پیدا کردی ؛ |
About
به وبلاگ من خوش آمدید.
آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 دی 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 AuthorsLinks
SpecificLinkDump
حمل ماینر از چین به ایران
کاربران آنلاین: بازدیدها :
|